مردی از جنس باران

A man made of rain

مردی از جنس باران

A man made of rain

تصور بی تو

هیچ گاه خود را بی تو تصور نمیکنم.
چون بی تو من هم نیستم.
شاید به ظاهر راه بروم
نفسی بکشم
اما خوب میدانم که مرده ام. 
من بی تو ایستاده خواهم مرد.
و چه قدر تلخ است که بی تو عذاب کشیدن.
شکنجه های سخت نبودن تو
دیگر تاب نمیاورم.
تو هستی
حالا بهشت میبنم
تمام دنیارا.
زمین زنده میشود زیر پاهایم.
میتوانم بر بلندی بروم و فریاد برارم
آهـــــــــــــــای مردم
من هنوز زنده ام
من هنوز عاشقم
من هنوز او را دارم.
زین پس هم هیچ گاه خود را بی تو تصور نخواهم کرد.
چون حتی تصورش هم برایم درد ناک است.
پس فریاد میزنم
دوســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتت دارم.

مردی از جنس باران

مردیست که همیشه می بارد
مردیست که همیشه عاشق است
مردیست که همیشه که همیشه غمگین است
مردیست که در زمان فراموش شده
مردیست که تو را دوست دارد.
با این همه 
باز عاشق قدم زدن با تو در زیر باران است 
بارانی که میبارد
میخواهد بگوید از دلتنگی هایش
از بغض های کهنه اش
از تمام احساسش
و بشنود تمام دلتنگی های تورا
تمام احساس تورا
در زیر همین باران مردی از جنس باران برای تو گریه میکند.
و اشکهایش در باران می بارد
مردی از جنس باران روایت عاشقی قلبی ست که همیشه 
ساده بود.
دل مردی از جنس باران از بارانی می آید
و این حقیقتی است که کسی جز او درک نکرد.
او که مردی از جنس باران به یادش همیشه ابریست
به یادش میبارد
و با حضورش رنگین کمان خواهد شد.
او خورشید است
او خود خورشید است.
و من عاشق او.

شاعر

وقتی به تو فکر میکنم
شاعر میشوم.
ای خوب 
بگذار تا همیشه شاعر عاشقانه های تو باشم.

لبخند تو

لبخند مرا در چشمانت اسیر کرده ای. 
هروقت به چشمانت مینگرم در انعکاس آن لبخندم را میبینم 
که باز بر روی 
چهره غمگینم نشسته است
من میخواهم همیشه لب خند بزنم.
چشمانت را از من دریغ مکن.
تا همیشه.
تا ابد.

خیال تو.

هر وقت که تو میروی 
من به 
خیالت سلام میگویم
چه قدر دوستت دارم .
همیشه با خود خیالت هم از تو حرف میزنم.
همیشه تو را
در کنار خود میپندارم 
و 
تن من حتی از حضور خیالت در کنار من و 
از گرمای قلبم می سوزد. 
وقتی نفس هایم به شماره می افتد از خیال حضورت
سیگاری روشن میکنم تا خیالت متوجه 
این راز نشود که من
عاشقانه 
عاشقانه
عاشقانه
دوستت دارم.