-
آدم و حوا
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 01:18
ماجرای غریبی است حکایت آدم بودن رانده شده تنها و تا ابد غریب میراثی که از آدم به یادگار مانده است گویا خدا این همه آدم را از یاد برده که بی حوا مانده اند
-
پرواز خیال
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 00:52
با تمام وجود به انتظارت هستم نیم خیز برای پرواز در آسمان آرزو هایم آماده برای لحظه ای که نفسم از شوق بند بیاید برای لحظه ای و دلم این خسته ای که بی تو خواب را به بیداری ترجیح داده بیدار شود. من از قلبی شکسته اما امیدوار می گویم
-
کوه های عاشق
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 16:27
بار سفر می بندم با همین پا های خسته تا زمانی که کوه ها به هم نرسیده اند من به تو برسم جز این چاره ای ندارم بگذار آخرین آدمی باشم که به آدم دیگری میرسد قبل از این که کوه ها عاشق شوند این روزها همه چیز جز آدم ها به هم می رسند
-
خمیازه های گاه و بی گاه
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 21:54
دلم یک جای دنج می خواهد که راحت و بی دغدغه چشم هایم را ببندم و هزاران سال بخوابم همین کلافه ام از این خمیازه های گاه و بی گاه که بی هوده در خاطراتم نقش بسته
-
رنگ تازه
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 00:04
دنیا برای چشم تو یه رنگ تازه تر میشه شبای تاریک و سیاه همیشه زود سحر میشه با اسم تو شکفته شد تموم گلهای زمین ستاره ها صف کشیدن میگن یه کم مارو ببین خورشید خانم برای تو پارچه ی نور و میبافه دریا واسه دلت هنوز همیشه صاف و شفافه آسمونا هم که دیگه به زیر سایه ات اومدن پرنده هاهم به هوات به این حوالی پر زدن اما بازم دنیا...
-
قلبی سرشار درد
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 23:03
در آستانه ی یک انفجار بزرگ هنوز هم لبخند به لب دارم که مبادا بی احترامی به لحظه های زندگیم کرده باشم
-
نقطه سر خط
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 12:17
کاغذ و قلمی به شکل احساسم دستانی که خسته اند از نوشتن سری که درد میکند و خیالی که پای رفتن به سرزمین های دور را ندارد نتیجه تمام این حوادث صفحه سفید ایست که در چشمان من خیره می ماند حس تمام شدن احساس ناتوانی محض حقیقت تلخی که با هیچ اتفاق زیبایی شیرین نمی شود. باید بیاموزم که چگونه سکوت را خط به خط بنویسم پس آغاز...
-
پرسه
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 01:48
آرام قدم میزنم رد می شوم از سایه ام در ازدحام خیالات باطلم گم می شوم می گذرم از روی تمام نت های سکوت سرم گیج می رود خاطراتم شکنجه ام می کند هر گوشه هر جا که می نگرم تنها جای تو خالیست جز این چیز دیگر نمی بینم و آن قطره اشک که میرقصد و میلرزد می ریزد و می بارد باز هم به کوچه های رویا می رسم سرکی میکشم شاید آنجا منتظرم...
-
دخترکان سرزمین من
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 12:02
دخترکان سرزمین من ایران با گوشه ی چشمی عالم را عاشق خود میکنند تنها با کرشمه ای هر مجنونی را با کوه و تیشه های فرهاد آشنا میکنند دخترکان سرزمین من باید دلربا باشند. مغرور و مهربان پاک و عاشق دخترکان سرزمین من تنها لایق زیبا ترین قصر ها برای سکونت هستند لایق خنده های نا تمام لایق روزگاری خوش دخترکان سرزمین من همه...
-
قلعه تنهایی
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 13:18
اینجایم در قلعه قلب خود بیهوده در مکوب دروازه این قلعه باز شدنی نیست اسرار این قلعه شنیدنی نیستند این جا جز بوی کهنگی دیوارهایش جز بوی خون خشک شده ی من جز سکون زمان چیز دیگری ندارد بیهوده در مکوب این دروازه باز شدنی نیست نه من راه به بیرون دارم نه کسی را توان ورود به داخل این قعله مهمان نواز نیست
-
انتظار
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 00:15
انتظار از همه چیز مرگبار تره حتی از سیگاری که بی تو دود میکنم و میدونم که روزی از این چشم انتظاری میمرم.
-
هوای سکوت
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 23:27
خسته ام از هجوم این همه کلمات که بر زبانم جاری نمی کنم خسته ام از هر چه سکوت اجباری دلم برای یک دل سیر فریاد تنگ شده است. این جا هوا کمی گرانفروشی میکند به قیمت خون میفروشد فریاد هارا آهای آسمان من قلبم را یک جا می فروشم بگذار تا سکوتم را بشکنم
-
وقتی تو نیستی
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 11:09
وقتی تو نیستی هیچ اتفاقی نمی افته فقط من دلتنگ میشم همین دلتنگی هم که میدونی بد دردیه
-
خوشبختی
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 23:04
برای خوشبختی من حتی یک لبخند تو هم کافیه پس بخند
-
زندون تنهایی
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 13:54
با سلام خدمت دوستان عزیزم. این هم یکی از کار های منه . امیدوارم خوشتون بیاد. ممنون میشم که نظر هم بدین آهنگسازان:سعید شجاعی و رضا سعیدی تنظیم:رضا سعیدی شعر و صدا: سعید شجاعی http://www.4sha red.com/audio/uObvRA YJ/zendune_tanhayi.h tml
-
حرف های خودمانی
سهشنبه 7 دیماه سال 1389 23:50
http://voiceoftherainman.blogspot.com/ اینجا هم هستم.
-
هیدن.
سهشنبه 7 دیماه سال 1389 18:42
یه وقتایی هر چی تلاش میکنم نمی تونم از دست این HIDDEN بودنم خلاص بشم
-
دوست.
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 22:28
الان فقط از دوست اسمش مونده. صفتش خیلی وقته از بین رفته.
-
تو...
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 19:40
امان از تو که تمام دل ها از تو دلتنگ هستند.
-
آینده...
شنبه 4 دیماه سال 1389 03:41
دلتنگی من نه به خاطر گذشته ی تلخم نه به خاطر حال مجهولم فقط به خاطر آینده است. من از آینده دلگیرم.
-
اکسیژن...
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 19:42
وقتی هوای خوب را هم معامله می کنند من به هوا بدهکار می شوم. من قسطی نفس می کشم.
-
حرفی با خودم.
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 22:36
دنیا معرفت نداره. از کسی انتظار نداشته باش که برات بخنده. تو برای همه بخند. فقط بخند. همین..
-
یه کلمه .
یکشنبه 21 آذرماه سال 1389 23:52
عاشق نشو. اگر هم باشی که دیگر این جمله را نمیبینی پس راحت باش.
-
فراموشی.
یکشنبه 21 آذرماه سال 1389 01:14
فراموشی دیگر همه گیر شده است. به آسانی فراموش خواهی شد. هم چون من. تو هم روزی فراموش خواهی شد. باور کن.
-
انتظار . انتظار. انتظار. انتظار...
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 20:32
تلخ تر از انتظار انتظاریست که می دانی پایان خوبی ندارد اما باز هم دل به پایانی خوش می بندی.
-
مسافر و جاده.
شنبه 13 آذرماه سال 1389 13:20
کاش جاده ای نبود تا این دل بی قرار همیشه چشم به راه باشد. تا فاصله ها دلتنگی را به من نیاموزند. کاش هیچ جاده ای نبود تا سفر فصل آخر عشق باشد.
-
لبنخد صبح.
جمعه 5 آذرماه سال 1389 09:23
دلتنگی هایت را در پستوی شب پنهان کن. لبخند صبح انتظار تو را می کشد. اندکی هم خورشید باش.
-
معادله.
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 10:51
در هجوم اوهام سوخته ام که از آسمان آرزوهایم بر سقف دل می ریزد با خود فکر میکنم در روزگاری که عشق جز توهمی بیش نیست جز سردردهای بد جز اضطراب و انتظار جز خواهش اشک چیزی به ارمغان ندارد از خود می پرسم چرا باید عاشق بود؟ و باز تنها نگاه تو تمام معادلاتم را برهم میزند و من عاشق می مانم. و خوب میدانم عشق تو به تمام زندگی...
-
پیر گشته ام.
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 09:11
به صداقت آب و آینه قسم خوردیم که در کنار هم پیر می شویم. تو این رسم را برهم زدی. تو آن قسم را شکستی. و روزگار پیش از موعد به عهد خود وفا کرد. اکنون پیر گشته ام. اما بی تو.
-
هنگامی که تو غم داشتی...
شنبه 29 آبانماه سال 1389 01:35
تو غم داشتی به اندازه تمام کوه ها لبریز سخن بودی نگاهت از درد هایی بی پایان حکایت داشت. اما من آنقدر کوچک و حقیر بودم که نه شنیدم نه دیدم. من در مرداب خود فرو می رفتم. هرگز دل دریایی ات را درک نکردم. هیچگاه آسمان بی منت مهرت را ندیده ام. من این گونه کوچک و حقیر بودم. هنگامی که تو غم داشتی...