مردی از جنس باران

A man made of rain

مردی از جنس باران

A man made of rain

سایه

گاهی به اندازه یک سایه می شوم


تنها به اشتیاق با تو هم قدم شدن .





سعید شجاعی

تـب خیابان

خیابانی خواهم ساخت که عرض آن بی انتها باشد.


رویای دستان تو در دستان من


فقط در عرض خیابان رنگ واقعیت به خود می گیرد.



سعید شجاعی

یک آغوش

من به تو یک آغوش امن بدهکارم


فرصتی که برای شکستن بغض های تو باشد.


بی هیچ حرف و کلامی


تنها یک آغوش برای گریستن.





سعید شجاعی

روز تازه

هیچ فردایی روز تازه ای نیست


فقط فاصله ای ایست از مصیبت ننگین روز قبل.


من داغدار تمام روزهای تازه ی  عمرم هستم.





سعید شجاعی


دست های خالی

دفترم آغشته به خون شعر هایی ایست که برایت ننوشته ام .


کلمات رو به انقراض اند


و خیال من حول و حوش , حضور تو می گردد.


عطر تو معجزه میکند


ورنه این دست های خالی


همیشه پوچ از هر اتفاق تازه ای هستند.





سعید شجاعی