من شاعر نیستم
فقط گاهی از شعر چشمان تو
چند مصرعی
بی ذکر منبع می نویسم .
سعید شجاعی
من لباس هایم را
با اشک هایم می شویم
تا مبادا
عطر تو را از یاد ببرند.
هر شب خرابت می شوم
به امید فردا
که از نو
رج به رج
بسازی ام .
چهار ستون بدنم
هم چون بید مجنون می رقصد از نوای ساز دلتنگی.
غم دارد وقتی صندلی کنارم را
همیشه برایت خالی می گذرم
و تو نیستی.
من حتی در حضور خیالی تو شرمسار اشک های خویشم
قلبی تا به این حد دلتنگ
در سینه من آرام و آرام خواهد مرد.