به شکل غم انگیزی
در دیروز جا مانده ام .
شک دارم به تمام تردید هایم .
انگار بی چراغ ترین ستاره ی کهکشانم
که در تاریک ترین شب ها
در کنج دنجی از آسمان
تیکه تیکه
می شوم از اندوهی بزرگ.
من به تمام فردا ها
غیبتم را بدهکارم .
سعید شجاعی
من شکل هیچ یک از آرزوهای تو نیستم
تنها دلبستگی من به تو
برای خوشبتی تو کافی نیست.
نگاهم را به جاده ها می دوزم
و می دانم که مسافر شب های تاریک
خواهم شد.
اما نه
در اولین قدم می پاشم از هم .
سعید شجاعی
امید
همچون کودکی ایست
که از پستان تو شیر می نوشد.
در دستان تو آخرین معجزه ی خدا خانه دارد.
و هر لحظه
من از یاد تو لبریز می شوم
و مغلوب همیشه ی صدای تو.
من به چشمان تو اقتدا کردم.
سعید شجاعی
تقصیر تو بود
تو نباید تب می کردی
تا من بمیرم .
دلم برای عاشقانه هایم می سوزد
که بی مخاطب ترین عاشقانه ها شدند.
ای کاش اندکی خاص ترین مخاطبم میشدی.
بی حرف و ابهامی.
سعید شجاعی
چشمان تو
تمام قوانین دنیا را به هم میزند.
مگر
خدا افشا گری کند
تا راز دو چشمت بر ملا شود.
سعید شجاعی