تو غم داشتی
به اندازه تمام کوه ها لبریز سخن بودی
نگاهت از درد هایی بی پایان حکایت داشت.
اما من آنقدر کوچک و حقیر بودم
که نه شنیدم
نه دیدم.
من در مرداب خود فرو می رفتم.
هرگز دل دریایی ات را درک نکردم.
هیچگاه آسمان بی منت مهرت را ندیده ام.
من این گونه کوچک و حقیر بودم.
هنگامی که تو غم داشتی...
بس که خود حرف نگفته داشتی که در دلت تلنبار بود کوه لبریز سخنان او را نشنیدی...
در مرداب فرو رفتی بس که پر بودی از حرف ولی خاموش ماندی... بس که سنگین شدی از این حرفها فرو رفتی شاید....
هنگامی که او غم داشت تو ماتم داشتی شاید....