مردی از جنس باران

A man made of rain

مردی از جنس باران

A man made of rain

پرواز خیال

با تمام وجود


به انتظارت هستم


نیم خیز برای پرواز در آسمان آرزو هایم 


آماده برای لحظه ای که نفسم


از شوق بند بیاید برای لحظه ای


و دلم


این خسته ای که بی تو خواب را به بیداری


ترجیح داده بیدار شود.


من از قلبی


 شکسته اما امیدوار می گویم


کوه های عاشق

بار سفر می بندم


با همین پا های خسته


تا زمانی که کوه ها به هم نرسیده اند


من به تو برسم


جز این چاره ای ندارم


بگذار آخرین آدمی باشم که به آدم دیگری میرسد


قبل از این که کوه ها  عاشق شوند


این روزها همه چیز جز آدم ها 


به هم می رسند



خمیازه های گاه و بی گاه

دلم یک جای دنج می خواهد 


که راحت و بی دغدغه 


چشم هایم را ببندم


و هزاران سال بخوابم


همین


کلافه ام از این خمیازه های 


گاه و بی گاه که بی هوده 


در خاطراتم نقش بسته