مردی از جنس باران

A man made of rain

مردی از جنس باران

A man made of rain

دلتنگی های مردی از جنس باران.

دلتنگ میشوم

وقتی که آسمان با من غریبه میشود

دلتنگ میشوم

وقتی دیگر جایی برای این دل بی قرار نیست تا قرار بگیرد.

دلتنگ میشوم 

وقتی باد هم دست نوازش ندارد

دلتنگ میشوم

وقتی به انتظار یک بغض می نشینم اما هیچ وقت نمی بارم

دلتنگ میشم

وقتی تمام دنیا برای من یک زندان بزرگ میشود

دلتنگ میشوم 

وقتی دریا مهربان نیست

وقتی کوه راه آرزوی هایم را بسته است

و

تمام دلتنگی وقتی آغاز میشود 

که تو نیستی


مردی که عاشق است.

با بغض به قلب تنهایی خویش می تازم.

با  قلب پاره پاره ای رو بروی زخم های تازه ام مینشینم.

دیگر چیزی ندارم . 

من بی تو ماندم.

من متروک و خسته برای خود شعری از مرگ نوشتم

اما هنوز خیالم 

سرمست از یاد توست.

ای زیبا ترین .

ای بهترین.

دریا

تو آن دریایی

که با هر موج نگاهت

از

 وسعت 

صبر 

ساحلم

می کاهی.

دلتنگی

دلتنگی واژه ایست

به وسعت تنهایی

به تلخی جدایی

همدرد غربت

همراه اشک

همبند بغض

و 

همسفر من.

جا موندم

اگه یه روز بری از پیشم.
بری و منو فراموش کنی.
بری و قلبم بشکنه.
هیچ وقت نمیگم که تو رفتی.
میگم من جا موندم.
من لایقت نبودم که نتونستم همپای تو بیام.
من جا موندم.
حتی اگه این جا موندم به قیمت 
بودن من تموم بشه.