مردی از جنس باران

A man made of rain

مردی از جنس باران

A man made of rain

رقص

می رقصم

همیشه به ساز دنیا 

می رقصم

تا شاید 

تو سهم 

من باشی.


دوست

وقتی که دلتنگم. 

وقتی که تنهام.

وقتی تو دلتنگی منو  میبینی

وقتی که تنهایی منو میشناسی.

وقتی حرف چشمام رو میخونی

زحمت نکش

نمی خواد به خاطر من کوه بکنی

نمی خواد آب دریا هارو خشک کنی

نمی خواد زمین رو به آسمون بدوزی

نمی خواد همه ستاره هارو برای من بچینی 

تا به من بگی سلام

زحمت نکش خسته میشی.

این کارها 

کار منه.

کار تو نیست.

به خودت سخت نگیر

چی توز مو توری.

من به این که عاشقتم میبالم.

اما وقتی تو 

چی توز موتوری 


رو بیشتر از من دوست داری 

من چی کار کنم....

هاااااا......

دلخوش

گوش کن...

می شنوی...

این صدای دلتنگی های من است 

که باد آن را زم زمه میکند.

نگاه کن...

می بینی...

این اشک های من است که آسمان می بارد.

حال که مرا به قلب تو راه نیست

بگذار عاشق تو باشم.

بگذار دلخوش به خاطراتم باشم.

خاطرات خوبی که از تو به یادگار دارم.

من خواهم رفت تا در کنج خیالم باز 

رویای تو را در شعر هایم نقاشی کنم.


سکوت تو

تمام نوشته های من برای تو بود

نبود؟

تمام شور عاشقیم برای تو بود 

نبود؟

تمام اشک هایم برای تو بود 

نبود؟

تمام این قلب ناتمامم برای تو بو 

نبود؟

تمام سر خوشی من از حضور تو بود 

نبود؟

بگو کجای رویا هایم به نام تو نبود؟

بگو چرا هنوز خیال باران دارد

چشمانی که عمری به انتظار تو نشست.

بگو 

حرفی بزن

تا در غربت غم بی تو بودن گم نشوم.

چیزی بگو

بشکن این سکوتت را

آسمان چه بی امان می بارد

وقتی تو سکوت می کنی