مردی از جنس باران

A man made of rain

مردی از جنس باران

A man made of rain

تردید

به شکل غم انگیزی 


در دیروز جا مانده ام .


شک دارم به تمام تردید هایم .


انگار بی چراغ ترین ستاره ی کهکشانم 


که در تاریک ترین شب ها 


در کنج دنجی از آسمان 


تیکه تیکه 


می شوم از اندوهی بزرگ.


من به تمام فردا ها 


غیبتم را بدهکارم .




سعید شجاعی

مسافر

من شکل هیچ یک از آرزوهای تو نیستم 


تنها دلبستگی من به تو


برای خوشبتی تو کافی نیست.


نگاهم را به جاده ها می دوزم 


و می دانم که مسافر شب های تاریک 


خواهم شد.


اما نه 


در اولین قدم می پاشم از هم .





سعید شجاعی

اقتدا

امید 


همچون کودکی ایست


که از پستان تو شیر می نوشد.


در دستان تو آخرین معجزه ی خدا خانه دارد.


و هر لحظه 


من از یاد تو لبریز می شوم 


و مغلوب همیشه ی صدای تو.


من به چشمان تو اقتدا کردم.



سعید شجاعی

مخاطب خاص

تقصیر تو بود


تو نباید تب می کردی 


تا من بمیرم .


دلم برای عاشقانه هایم می سوزد


که بی مخاطب ترین عاشقانه ها شدند.


ای کاش اندکی خاص ترین مخاطبم میشدی.


بی حرف و ابهامی.



سعید شجاعی

افشا گری

چشمان تو


تمام قوانین دنیا را به هم میزند.


مگر 


خدا افشا گری کند


تا راز دو چشمت بر ملا شود.



سعید شجاعی