یک روز از همین روزها
دوباره مقابل تو می نشینم
قهوه تلخ می خوریم
به چشم های هم خیره می مانیم
سکوت میکنیم
حواسمان را از اطراف پرت میکنیم
شاید راهی پیدا کردیم برای نفوذ به قلب یکدیگر
یک روز از همین روزها
دوباره عطر تنت مرا می برد به عمق رویا هایم
دوباره مسیر آشنای چهره ات را با صبوری
اندازه میکنم
بی خیال تمام سالهایی که نبودی
لحظه های بودنت را تکرار میکنم.
یک روز از همین روزها معجزه می شود
و قلب های ما زنده می شوند
دوباره سلام های ما رنگ زیبای زندگی میگیرد
یک روز از همین روزها
دوباره دستانم گره میخورد در دستان تو
دوباره خواب های ما تعبیر می شود
یک رو زاز همین روزها
دوباره من عاشق تو خواهم شد
و چه شیرین است طعم این دوباره ها