حراج می کنم غرورم را
تنها به یک نگاه تو.
در زیر پای های تو
فرش میکنم این قلب بی تابم را.
سکوت می کنم و می دانم که باید از بگذرم
آرام اعتراف میکنم
دوستت دارم
و محو می شوم از سرزمینی که خاک آن هیچ وقت
سنگینی پای های مرا به حساب نمی آورد
و آسمانی که هیچ وقت باور نکرد دلتنگی هایم را .
می گذرم از تو
تا بل در شبی سرد و صمیمی
تو را به رویا ببینم
حتی اگر چهره زردم
باعث نشود که
تو یک بار به من خیره بمانی
حتی در رویا هایم.
با این حال مرگ را در وجودم
نزدیک تر از همیشه می یابم
گویی که وارد جهنم می شوم
بی تو.
وقتی جایی برای ماندن نیست
باید گذشت و رفت .
حتی به قلب جهنم .
می گذرم از تو.
سعید شجاعی