مردی از جنس باران

A man made of rain

مردی از جنس باران

A man made of rain

حبس ابد

حکم چشم های تو این بود


که من تا ابد در زندان خاطرات


حبس شوم.


شکنجه شوم هر روز 


روزی چند نوبت 


به سبک دیدن جای خالی تو در کنارم


به سبک دلتنگی های قدیم.


من بر دیوار های سلول تنهایم ام 


 خطی نمیکشم که بدانم چند روز رفته ای 


چند روز مانده ام


میدانم هر چه قدر که باشد 


زجر سالهارا تنها در لحظه ای تجربه خواهم کرد.


خیره می مانم به نقطه ای 


و آرام با خود زمزمه میکنم 


که به مهربانی تو ایمان  دارم


میدانم که روزی  این حکم را می شکنی


میدانم که روزی بر خواهی گشت .


تا تو برگردی من در حبس ابد صبوری میکنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد