این سکوت تو برای من
حکم شکنجه دارد.
دیگر اشک نمی ریزم.
قول می دهم دیگر نگوییم دوستت دارم.
دیگر شعری نمی نویسم.
دیگر نگرانت نمی شوم.
دیگر هر لحظه به تو فکر نمی کنم.
فقط این سکوت را بشکن.
عشق از قلب هیچ عاشقی
رخت نمی بندد.
پس بی هوده به کشتن عشق من دل مبند.
فقط این سکوت...
به تقویم نگاه میکنم.
به روزهایی که با تو گذشت.
و
روزهایی که بی تو می آیند.
کاش می توانستم روزی به نام ات ثبت کنم
تا تمام سال دلخوش به آن روز باشم .
روزی که تو را باز خواهم دید.
آرام آرام
همراه با خیال تو
تمام مسیر شب را قدم میزنم.
شاید خورشید عشق من
در دل دریایی تو غرق گشته که
دیریست طلوع نکرده.
بی تو من هر لحظه شب را مرور میکنم.
بی آسمان تر از همیشه
ستاره ام را گم کرده ام.
ستاره ی من نمی درخشد.
ستاره ی من زیبا نیست.
ستاره ی من از جنس باران است.
ستاره ی من جایی در آسمان ندارد .
ستاره من می بارد و ممیرد.
ستاره ی من جاریست.
ستاره ی من عاشق است.
بی دلیل شب را بهانه میکنم.
ستاره من دلتنگ بود
و از دو چشمم بارید.
امروز چه دلگیرم از خودم.
هنگامی که به رسم رفاقت
دست هایم را رو میکنم
این دست های خالی را
دیگر رفیقی نمی ماند که
حتی به او سلام کنم.
امروز چه دلگیرم از خودم.
ای کاش می توانستم
دست های خود را
با دروغ و نیرنگ پر کنم.
این روزها باید این گونه بود.
اما من نمی توانم.
من از جنس بارانم.
زلال و ساده و تا ابد عاشق.